- آخرین امتحان
«آخرین امتحان»

آیا در روزهای عادی وقت سرخاراندن ندارید اما اخیراً کشش زایدالوصفی به انواع و اقسام بازی‌های رایانه‌ای پیدا کرده‌اید؟
آیا فهرستی از فیلم‌های مورد علاقه‌تان تهیه کرده‌اید که مدتهاست به علت مشغله کاری فرصت تهیه و مشاهده آن را نداشته‌اید، اما جدیداً تمایل عجیبی به تماشای فیلم هندی در خود احساس می‌کنید؟
آیا به ندرت فرصت پیگیری بازی‌های لیگ قهرمانان اروپا دست می‌دهد، اما چند روزی است انتظار می‌کشید تا فوتبال بالهنگ‌پزی شلمرود و لولهنگ‌سازی برره را به طور مستقیم تماشا کنید؟
آیا خواهرتان بچه خردسالش را امانت گذاشته و برای عزاداری اربعین به کربلای معلی رفته است و شما به یاد دوران کودکی خود، هوس کرده‌اید که پازل‌های بچه خواهرتان را درست کنید و با جورچین‌های او هواپیمای F14 بسازید؟
آیا قبلاً آرزوی نویسنده شدن داشته‌اید اما بعداً به این نتیجه رسیده‌اید که این رویاپردازی‌ها را ذهنتان بیرون کنید و بچسبید به نان که خربزه آبست؟ با این حال چند روزی است که تم دو سه داستانی که در دوران جاهلیت قصد نوشتنش را داشته‌اید بدجوری توی مخیله‌تان هم زده می‌شود؟
«آخه مرد حسابی نونت نبود، آبت نبود، تاریخ خوندنت چی بود؟!»، آیا این جمله را چند روزی است که مرتب با ضربآهنگ یکنواختی نزد خودتان زمزمه می‌کنید؟
آیا به تازگی فکر نمی‌کنید که چه بهتر بود همان برق را ادامه می‌دادید؟
آیا فکر می‌کنید شما یک نابغه فیزیک کوانتم هستید و اینشتاین حق شما را هپلی هپو کرده است؟
آیا فکر می‌کنید اگر در زمان خیام به دنیا آمده بودید الان به عنوان یک ریاضیدان بزرگ ایرانی شناخته شده بودید؟
آیا این اواخر به این نتیجه رسیده‌اید که استعداد شما در زمینه رانندگی در حد میشائیل شوماخر است اما حیف که پول خرید یک خودروی فرمول یک را ندارید؟
آیا با دیدن سه کیلو و هفتصد و پنجاه گرم، جزوه‌های زیراکسی دروس دوره دکتری، سیل این افکار پوچیده۱ به ذهنتان سرازیر می‌گردد؟
اصلاً نگران نباشید! شما قبلاً برای آزمون جامع دو هفته مرخصی بدون حقوق گرفته‌اید تا این سه کیلو و خرده‌ای جزوه را توی مغزتان فرو کنید و اکنون به نحو احسن مشغول نابود کردن اندک زمان باقی‌مانده خود هستید!

آزمون جامع را خوب یا بد بالاخره پشت سر گذاشتم. فقط امیدوارم قبول شوم و این دیگر آخرین امتحان دوران تحصیلم باشد، چون واقعاً برای یک آدم سی و خرده‌ای ساله که هنوز بعضی وقتها کابوس آن را می‌بیند که الکترونیک ۳ پاس نشده یا در مصاحبه پذیرش دانشگاه اصفهان رد شده است، حوصله و اعصاب حفظ کردن خط به خط سه کیلو و سه چارک جزوه باقی نمی‌ماند!
ضمناً از دیدن فیلم پیشگو با بازی نیکلاس کیج، ساعت ۳ نصف شب آن هم در تاریکی و در حالی که فردا ۸ صبح آزمون جامع دارید جداً خودداری نمایید.

پی‌نوشت‌ها:
۱- پوچیده: امر پوچی که پیچیده باشد، کپی رایت این واژه متعلق است به دوست نازنینی به نام مهندس علی دلیل‌التجار، رفیق قدیمی و همخانه‌ای دوران دانشجویی در یزد.

آدینه ۲۸ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۰۳:۱۳
نظرات
آیا، سه‌شنبه 2 دی 1393 ساعت 11:16
بهناز قائدشرفی: سلام. جالب بود.
پاسخ: ممنون خانم قائدشرفی
راستش من قصد نداشتم برای این نوشته خبرنامه عمومی ارسال نمایم. نگارش این مطلب تا حدودی ناشی از فشارهای عصبی آزمون جامع و هدف از آن فقط ثبت خاطره‌ای در آرشیو وبلاگم بود.
با این حال از دیدن نظر شما بسیار شادمان شدم. سپاس.
نوشته ای با سبک متفاوت، دوشنبه 8 دی 1393 ساعت 20:08
علی: این پست نشان از این داره که در نوشتن مطالبی با ته مایه های طنز هم استعداد خوبی داری ، من که پسندیدم .
آخرین امتحان، شنبه 22 فروردین 1394 ساعت 19:10
ناشناس: اگه یه بدبختی جامع داشته باشه هنوز مقاله‌های کلاسی ش تموم نشده باشه، هوای بهار باشه، بارون باشه، عطر بهار نارنج باشه، صدای پرنده ها شیش صبح پشت پنجره اتاقش باشه، همه ش حس کنه ممکنه شهریور بیفته بمیره و بهار سال دیگه رو نبینه اصلا، پس بی خیال جامع و مقاله ها و کلا غلط زیادی بوده تاریخ خوندنش و تغییر رشته اشتباه بوده از اساس و اشتباه بزرگ تر رو همون هفت سالگی مرتکب شد که بعد یه ماه گریه و زاری راضی شد بره مدرسه... چی کار کنه اونوقت؟!؟!!!!
تجربه فیلم دیدن و رمان خوندن و خرید و مهمونی رفتن رو تو امتحانای قبلی زندگیم داشتم، این یکی ولی خیلی حادتر از اوناست، خیلی، خیلی!
پی نوشت: در جستجویی برای کار کلاسی نیمه تمام به وبلاگ شما رسیدم، این پست تون خیلی خوب بود، مرسی.
پاسخ: تعریفی که از باران و عطر بهارنارنج کردید، مرا به یاد خطه بهشت‌آسای شمال ایران انداخت.
هم دردی، پنجشنبه 27 فروردین 1394 ساعت 19:53
شهاب: سلام اگه یه دوست تو پایانامه اش مونده بود وهرشب ،این فکر وخیال ها راداشت باید چه میکرد