«غم میرزا حسن خان مستوفی الممالک»

«مستوفی‌الممالک می‌گفت در مملکت ایران هرکس از کارها طفره بزند همیشه در امان است و حتی اگر ترک واجب هم کرده باشد مسئول نمی‌شود اما همینکه برای انجام وظیفه دست به یک کار مثبتی بزند هرکس می‌رسد ایرادی به او می‌گیرد و طوری عرصه را بر او تنگ می‌کنند که از کرده خود پشیمان و از زندگی خود بیزار می‌شود...»۱

خیلی وقت است که عادت کرده‌ایم جملاتی که با عبارت «ما ایرانیان...» شروع می‌شود و در ادامه به وصف یکی از خصال قبیحه خودمان می‌پردازد را بشنویم و سری هم به نشانه تایید تکان بدهیم و هیچگاه هم به سرتاپایمان دقت نکنیم که ممکن است مصداق بارز چنین تفاسیری خود ما باشیم. امشب با همه وجود، سنگینی غمی که روح نخست وزیر روزگار گذشته ایران را می‌آزرد، در قلبم احساس کردم. «ما ایرانیان» عادت داریم که هیچ کاری نکنیم و از اینکه ببینیم دیگران یک کار مفید انجام می‌دهند ناراحت شویم.
ملک مشاعی را فرض کنید که مدتی است رو به ویرانی نهاده و اکثر مالکین هم گوششان بدهکار نیست. از قضا این وسط یک میرزا قلمدانی که سهمی از این ملک، ماترک آقابزرگ خدابیامرزش بوده هم جزو مالکین است و هی داد و بیداد می‌کند که آقا این ملک دارد از بین می‌رود. تو را به حضرت عباس بخشی از این ملک هم سهم شماست، بیایید همکاری کنید تا کل مال بر باد فنا نرفته جلوی تباهی‌اش را بگیریم. در این وضعیت، آن یکی نشسته گوشه‌ای می‌گوید: «من کار و بار خودم را دارم». این یکی یک لم داده اینطرف می‌گوید: «ای آقا حوصله داری، بنشین بقیه درستش می‌کنند». دیگری همانطور که زیر بغلش را می‌خاراند می‌گوید: «صد دفعه گفتم بفروشین بره این بی‌صاحابو! حق حساب مارو هم رد کنین بیاد». آن یکی قمرباجی خانم همچنان که با مشت به سینه‌اش می‌کوبد با یک غمباد دوبله‌ای می‌گوید: «به خدا دو حبه و نیم این ملک مهر منه، جز جیگر بزنین اگه حق منو بخورین!».
القصه میرزا قلمدون بخت برگشته که ملک را در معرض انهدام می‌بیند، این طرف، آن طرف، چند نفر از مالکین محترم را که حاضرند مثل خودش یک گوشه‌ای از کار را بگیرند همراه می‌کند. بیل و کلنگ و عمله‌جات ردیف می‌کنند که ملک را تعمیر کنند، اما همین که یکی دو روز از شروع عملیات مرمت می‌گذرد سر و کله مالکین یکی یکی پیدا می‌شود. آن یکی می‌گوید: «آمیرزا چرا ما را خبر نکردی؟! سرخود داری اینجا را تعمیر می‌کنی؟ نکند خواب دیده‌ای این ملک مشاع حق توست؟». این یکی می‌گوید: «آمیرزا چرا بیلت کجه؟». آن دیگری که زیر بغلش را اصلاح نکرده می‌گوید: «آمیرزا ولله مسلمون نیستی! چه خرجیه میذاری رو دست ما؟ همینطوری مشتری پاش خوابیده!». قمرباجی خانم می‌گوید: «ای داد! ای هوار! آجرهای این ملک از طلا بود. خاکش جواهر بود. بهشت شداد بود، دو حبه و نیمش پشت قباله من بود...». و خلاصه هرکس می‌رسد ایرادی به او می‌گیرد و طوری عرصه را بر او تنگ می‌کنند که از کرده خود پشیمان و از زندگی خود بیزار می‌شود.

پی‌نوشت‌ها:
۱- خاطرات یک نخست وزیر (دکتر احمد متین دفتری)، ص ۹۶.

کتابشناسی:

- باقر، عاقلی، خاطرات یک نخست وزیر (دکتر احمد متین دفتری) (تهران، انتشارات علمی، ۱۳۷۰).
+ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۰۳:۳۷

نظر شما

نظر
شریفی: سلام...
به قول مولانا...
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۷:۵۳
...
زهرا دهقان دهنوی: هرکس می‌رسد ...
شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۵:۰۶
مقابله
عرفان: سلام محمد جان نمی دانم چه روی داده و یا در مسیرت چه سنگی انداخته اند که یادت به غم و دردهای مستوفی الممالک افتاده و این را نوشته ای ، کم بود که جمله معروف مظفر الدین شاه «همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید» را چاشنی آن سازی و ...، اما همیشه عده معدودی در هر جامعه ای بار دیگران را به دوش می کشند واگر کاری انجام می گیرد توسط همانهاست و دیگران در بهترین حالت ، سیاهی لشکرند و این مردان با اراده ومصمم هستند که فقط در پی مقصودند.
محمد جان دوست داریم به جای این منفی ، باید ی مرد با دید مثبت و البته گمنام از اون ته تهای تاریخ پیدا کنی و معرفیش کنی ! منتظریم خدا نگهدار

یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۰۹:۲۴
...
بهناز قائدشرفی: واقعا! آمیرزا چرا بیلت کجه!
سه‌شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۳:۲۱
هم دردی
شهاب: سلام محمد
فقط میتونیم بگم سخت نگیر
سه‌شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۰۰:۳۷
...
پروین: خوب هم که باشی ، از بس بَدی دیده اند خوبیهایت را باور نمیکنند. نفرین به شهری که در آن غریبه ها آشناترند..
چهارشنبه ۳ تیر ۱۳۹۴ ساعت ۱۸:۰۹
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
سایت:
موضوع:
نظر:
درباره ارسال نظر
لطفاً متن نظرتان را با الفبای لاتین وارد نکنید، چنانچه صفحه کلید فارسی ندارید از بهنویس استفاده نمایید.
برای نگارش از فارسی معیار استفاده کنید، به کارگیری زبان محاوره‌ای در نوشتار علاوه بر کاستن ارزش ادبی و تاثیر کلام شما، موجب آشفتگی نثر فارسی می‌گردد.
نشانی ایمیل شما در سایت منتشر نمی‌شود و تنها راه ارتباطی نویسنده با شماست.